چشامو ببندم و 5 سال دیگه رو تصور کنم مثلا

ساخت وبلاگ
میانترمه رو دادم. خوب بود. اصلا نیازی نبود کل اخر هفته مو براش کوفت کنم. اما حالا دیگه ایراد نداره گذشت. فردا هم این میتینگه رو بریم ایشالا شر این پروژهه کم شه کلافه م کرده.  دیگه اینکه کاهش وزنم خوبه و دوستم امروز بهم گفت کوچولو شدی. فعلا با استادم تو قیافه ام. موودم اینجوریه و فقط یه مدت ندیدنش حالمو بهتر میکنه. این پروژهه تموم شه میشه پروژه ی چهارمم که اینجا کار کردم. اره هنر کردی، نه تفریحی نه هیچی، هفته ای هزار ساعت کار کردی.  پژمان میاد بزودی و ایشالا خوش بگذره و هی عین کارد و پنیر از هم انتقام نگیریم و هی نره رو اعصابم. از اخلاقای خیلی منحصر به فردش اینه که هر چقدر بتونه گوشی دستشه و با کل خانواده ی من و خانواده ی خودش داره تلفنی حرف میزنه :| که من اصلا احساس امنیت نمی کنم و اعصابم خراب میشه. من حتی برام کافیه یک بار در هفته با مامانم حرف بزنم.  هی بگذریم. چشامو ببندم و 5 سال دیگه رو تصور کنم مثلا...
ما را در سایت چشامو ببندم و 5 سال دیگه رو تصور کنم مثلا دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : inthemoon1 بازدید : 89 تاريخ : دوشنبه 22 اسفند 1401 ساعت: 15:48

بابت پست قبلی، واقعا ممنونم که بهم فیدبک دادین. پیغامهاتون رو که خوندم خیلی حالم بهتر شد :) مرسی :) الان حالم بهتره. میانترم رو 97 شدم، در واقع بالاترین نمره کلاس. قضیه حیثیتی بود، اگه نمی شدم خودمو میکشتم :)) بابت همین نتیجه ی میانترم دو روزه کمتر به خودم سخت گرفتم. گفتم شنبه و یکشنبه رو خوب استراحت کنم و بعد دوباره برگردم مشکلات پروژه مو حل کنم. برای خودم هدیه هم دونات خریدم. استادم الحمدالله رفت مسافرت و برای تعطیلات بهاره میتینگ نداریم حداقل. هر چند برگرده انتظار داره کار کرده باشم اما خب باز فشار کار برای این هفته خیلی سبک تر میشه. یه سری خرید انلاین خوراکی کردم یه سری دیگه هم حضوری رفتم گرفتم. در واقع برای پژمان میخوام خورشت بپزم. غذاهای عادی رو خودش درست میکنه اما قیمه و قرمه رو نه. امشب و فردا باید خریدها رو سر و سامون بدم :) کار مورد علاقه م در واقع! چشامو ببندم و 5 سال دیگه رو تصور کنم مثلا...
ما را در سایت چشامو ببندم و 5 سال دیگه رو تصور کنم مثلا دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : inthemoon1 بازدید : 81 تاريخ : دوشنبه 22 اسفند 1401 ساعت: 15:48

به بقیه ی بچه های بایومدیکال ورودی های مختلف نگاه میکنم. مدام جشن و تولد دارن. صدای هر هر خنده شون کل طبقه رو بر میداره. تو آفیس مدام در حال حرف زدن و وقت گذرونی هستن. تعطیلات رو تعطیل میکنن. صبح دیر میان و اون ور میگن تا ۱۲ شب می مونیم (بی برنامه ان)، آخه به قول گیلکا مگه آخر درسه آخر کاره تا اون وقت شب.  من نمیگم لزوما متدشون بده، نمیگم بی سوادن یا اصلا کار نمی کنن. اما میگم اولویت اول زندگیشون درسشون نیست. اومدن به آمریکا و درس خوندن رو بهانه ای کردن که بتونن خوش بگذرونن و زندگی کنن. دارم واقعا انتقاد نمیکنم. دارن لذت میبرم از زندگیشون. چه بدی داره؟ امشب ساعت ۸.۵ شب رسیدم خونه. ۱۲ ساعت بیرون از خونه تو مسیر و خود دانشگاه بودم و به جرات میگم ۸ ساعتش رو کار مفید کردم. من کار کردن رو دوست دارم اما ته دلم گرفته. وقتی دارم میمیرم آخرین چیزی که از ذهنم میگذره اینه که درست از لذت های دنیوی استفاده نکردم! حس می کنم صورتم پیر شده. چشامو ببندم و 5 سال دیگه رو تصور کنم مثلا...
ما را در سایت چشامو ببندم و 5 سال دیگه رو تصور کنم مثلا دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : inthemoon1 بازدید : 88 تاريخ : دوشنبه 15 اسفند 1401 ساعت: 2:07

فردا اکثر بچه ها دارن میرن کنسرت کیهان کلهر. من یه جوری کارام پیش رفت که نمیشه برم. یعنی اگه خودم بیشتر مشتاق بودم میرفتم، اما خب دیگه.  به این سبک دارم زندگی می کنم که انگار تهش ر ی د ن برام.  اصلا گیریم هزار تا مقاله دادی، هرچی جایزه بود بردی، زودم دکتراتو گرفتی.  خب عزیزم بعدش؟ راستش من پیر شدم و آدم نشدم. کاشکی یکی بیاد شونه هامو تکون بده و بهم بگه کمی لذت ببر از زندگیت.... موهامو امشب رنگ کردم و ابروهامو برداشتم. کمی ازون وضع فلاکت بار در اومدم. فردا غروب میرم برلینگتون دور بزنم. دلم شیرینی می خواد اما رژیمم. چشامو ببندم و 5 سال دیگه رو تصور کنم مثلا...
ما را در سایت چشامو ببندم و 5 سال دیگه رو تصور کنم مثلا دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : inthemoon1 بازدید : 85 تاريخ : چهارشنبه 10 اسفند 1401 ساعت: 16:15

اخر هفته کار خاصی نکردم. یه کد پایتون رو ادیت زدم و هوم ورک سابمیت کردم. دیگه لپ تاپو بستم و کمی سریالمو نگاه کردم. پژمان داره بلیط نگاه میکنه برای تعطیلات بهاره که قراره بیاد. کی کمتر از من تو دنیا شوهرشو میبینه؟  کلا سابقه ی ۵۰ روز زندگی مشترک داریم:)) ۲۰ روز پاکستان، ۱۰ روز ترکیه، ۲۰ روزم راچستر :|. یه کتونی و یه شلوار لی گرفتم برای بهار. دلم میخواد یه دونه دیگه هم بگیرم. همه ش کمبود لباس دارم نمی دونم چرا. برم تو آمازون دور بزنم ببینم چیزی کلیرنس نخورده. چشامو ببندم و 5 سال دیگه رو تصور کنم مثلا...
ما را در سایت چشامو ببندم و 5 سال دیگه رو تصور کنم مثلا دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : inthemoon1 بازدید : 93 تاريخ : چهارشنبه 10 اسفند 1401 ساعت: 16:15

دیروز که شنبه بود رو مشغول حل هوم ورکا بودم که خیلی زیاد بودن و قشنگ سرویس شدم. امروزم مدام داشتم رو ریسرچم کار میکردم. یعنی میتونستم شل کنم چون من ایتجا نویسنده دومم منتها دلم طاقت نیاورد. خلاصه که هیج تقریحی نداشتم. نه فیلمی، نه کتابی نه هیچی. حالا میتینگ فردا بگذره سعی میکنم فردا غروب یه کاری بکنم. استادم برای اون جایزه که چند پست پیش گفته بودم براش اپلای کردم (جایزه بهترین محقق سال در گروه بایومدیکال) خیلی امیدواره. برام نامه ی ریکام نوشته و فرستاده و بهم تاکید کرد که یه ریکام very strong برات نوشتم. فکر کنم اگه (خدای نکرده) نبرم اون بیشتر شکست روحی بخوره :)) دلم میخواد بهش دل نبندم اما هر روز بهش فکر میکنم. فکر کنم نتایح تا مارچ و آپریل اعلام بشه. اگه سال بالایی ها این جایزه رو ببرن دیگه خب ازشون متنفر میشم و بدین شکل ازشون انتقام میگیرم :دی خیلی چیزا دارم بنویسم. اما خسته ام و خوابم میاد. دلم میخواست قبل خواب یه مقاله ای رو بخونم.فکر نکنم بتونم. فردا صیح زودتر تصمبم دارم برم دانشگاه. قراره پژمان برای تعطیلات بهاره بیاد پیشم. برای همین میخوام کارامو خوب بکنم که وقتی میاد دلواپس نباشم. خوبیش اینه که میانترمم رو قبل این تعطیلات میدم. پژمان دوست داره بریم حایی این تعظیلاتو. البته اون تعطیله من که تعطیل نیستم. اون TA هست و با هر تعطیلی تعطیله. من RA هستم و استادم همیشه انتظار داره باشم. حالا جدای اینا، پول نداریم. بیچاره ایم فقیریم :)) جدی میگم. هر جا بخوایم بریم کلی هزینه میشه. من همین مسافرت ایرانم کلی کمرمو خم کرده.  حالا ببینیم چی میشه تا یک ماه دیگه. چشامو ببندم و 5 سال دیگه رو تصور کنم مثلا...
ما را در سایت چشامو ببندم و 5 سال دیگه رو تصور کنم مثلا دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : inthemoon1 بازدید : 86 تاريخ : سه شنبه 2 اسفند 1401 ساعت: 13:02

بعضی اوقات تا سر حد مرگ از استادم عصبانی میشم. بعضی اوقات از روی قصد کارامو و فعالیت هامو‌ نادیده می گیره.

کلا هم دلم گرفته. :(

 

چشامو ببندم و 5 سال دیگه رو تصور کنم مثلا...
ما را در سایت چشامو ببندم و 5 سال دیگه رو تصور کنم مثلا دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : inthemoon1 بازدید : 80 تاريخ : سه شنبه 2 اسفند 1401 ساعت: 13:02

شدیدا سرما خوردم. ابریزش بینی و سر درد و کمی تب و کمی گلو درد.

به برنامه ریزی های اخر هفته م نرسیدم. البته هنوز فردا رو دارم ایشالا بهتر بشم.

احتمالا بخاطر رژیم بدنم ضعیف تر هم شده. 

نمی دونم کلا یادم رفت چیا میخوام بنویسم.

تا دو سه ماه دیگه میشم ۳۲ ساله. چه مسخره.

چشامو ببندم و 5 سال دیگه رو تصور کنم مثلا...
ما را در سایت چشامو ببندم و 5 سال دیگه رو تصور کنم مثلا دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : inthemoon1 بازدید : 82 تاريخ : سه شنبه 2 اسفند 1401 ساعت: 13:02